باب استفعال

دست از طلب ندارم تا کام من بر آید

دست از طلب ندارم تا کام من بر آید

باب استفعال

" إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا " (احزاب 72)
ما این امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم ، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسیدند انسان آن امانت بر دوش گرفت ، که او ستمکار و نادان بود
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند

کانال تلگرام:
https://telegram.me/estefal

۲ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است


اصرار بر ماندن آدم ها...همان قدر که احمقانه است...به همان مقدار هم حق طبیعی است... آدم ها مثل اسباب خانه نیستند که وقتی موعد مقررشان به اتمام رسید.... در کمتر از یک نصفه روز، تمام وسایل را بردارند و بروند در جای دیگر سکنی کنند.... آدم ها کارت ملی یا کارت دانشجویی نیستند که وقتی آنها را پیدا کردید به اولین صندوق پستی در مسیر بی اندازید...آدم ها لکه های سفت به جا مانده از چای های نپتون در لیوان های شیشه ای نیستند که با چند بار اسکاچ کشیدن پاک شوند....آدم ها نشانه دارند...و مشکل کار دقیقا همین نشانه هاست... اینکه چند صباحی باشی... بعد کوله بارت را جمع کنی و بروی و نه به تخمت باشد و نه به تخمدانت....تازه اول مصیبت است....تازه اول جان کندن و لب گزیدن هاست....


برای وبلاگ علی الحساب یک کانال تلگرامی زدم....تا خدا چه بخواهد....
https://telegram.me/estefal
اگر خواستید به دوستانتان هم معرفی کنید...

چند روز پیش....اتفاقی یکی از آهنگ های داریوش رو گوش میدادم...اونکه رفته دیگه هیچ وقت نمیاد...
چند روز پیش روایتی دیدم از پیامبر...به عایشه میخطاب می کند اگر مردم ایمانشان قوی بود، خانه کعبه را به همانجایی که ابراهیم(ع) بنا نهاده بود،قرار می دادم...
چند روز پیش مقاله ای خواندم راجع به حضرت علی که در زمان حکومتش به دلیل ضعف ایمان اطرافیانش و نگرانی از تفرقه و... اصلاحاتش ناتمام ماند...
چند روز پیش یکی از اساتیدمان...روایتی خواند که در حکومت حضرت مهدی، دین به نحو تمام و کمال آن پیاده می شود و تمام کارهایی که پیامبر و حضرت علی بنا بر مصلحت نتوانستند انجامش دهند، او این کار را خواهد کرد....
شاید لازم باشد بگویم که یکی از همان اصلاحات انجام نشده حضرت علی این بود که :" زنانی را که ناصواب به همسری مردانی در آمده اند، باز پس گیرم و به همسران حقیقی شان دهم و حکم ناموس و مسائل شرعی آنها را جاری کنم"...
پ ن1: باید از فردا بروم به دنبال جمع آوری اسناد و مدارک....که نشان دهم در عالم هیچ زوجی به شباهت ما نمی توانست باشد....
پ ن2: کسی در پزشکی قانونی آشنا ندارد که حکم به عدم صحت عقلی در زمان امضای عقدنامه را بتواند صادر کند؟
پ ن3: اگر پست مرا میخواند...به نفعش هست که هر چه زودتر متارکه کند...حداقلش اینست که حدی بر او جاری نمی شود...من هم قول میدهم که شکایتی نکنم....
پ ن4: علم تفسیر من میگوید که منظور حضرت از "ناصواب" نه زور و اجبار.... بلکه صرفا معنای تحت اللفظی اش یعنی "نادرست" معنی میدهد....
پ ن5: کسانی که به قول احسان خواجه امیری..."من همیشه عشق دوم بودم" هستد....برای تعجیل در فرج و وصال محبوب دعا کنید....


عذر نامه: وقتی که پست قبل را نوشتم....آن لحظه بنا بر این داشتم که حداقل هفته ای 1 یا 2 بار پست و مطلب بذارم....دلایلی برای ننوشتن بود.... اول از همه نمی دانم چه مرگم شده است که حس و حال نوشتن و وبلاگ نویسی را دیگر مثل سابق ندارم.... دوم مشغله و درس های زیاد که واقعا تمام وقت روزانه ام را میگیرد.... سوم اینکه نگاه غایت مندانه ای مانع نوشتن مطالبم میشود....یعنی با خود میگویم که آخرش چه؟بنویسی چه سودی دارد؟ آیا برای آخرتت هم مفید است؟ که خب معمولا جواب همه این سوال ها منفی است.....چهارم هم اینکه واقعا دیگر آن عینکی که در گذشته به مسائل داشتم را ندارم....دچار واقع گرایی خشک و متصلب شده ام....که یحتمل حاصل افزایش سن و ترس و دل نگرانی از آینده و....است
از دوستانی که آمدند و ابراز لطف کردند( چه عمومی و چه خصوصی) ممنونم....و لطفا ایمیل یا آدرس وبلاگتان را در پیام هایتان درج کنید....