باب استفعال

دست از طلب ندارم تا کام من بر آید

دست از طلب ندارم تا کام من بر آید

باب استفعال

" إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا " (احزاب 72)
ما این امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم ، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسیدند انسان آن امانت بر دوش گرفت ، که او ستمکار و نادان بود
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند

کانال تلگرام:
https://telegram.me/estefal

همان پارسال که محسن باقرلو درِ وبلاگش را بست و اعلام کرد دیگر نمی نویسد....یک ترسی بهم دست داد....چون همیشه فکر می کردم آدم هایی وجود دارند که ننوشتن برایشان حکم مرگ را دارد....محسن باقرلو بالای ده دوازده سال وبلاگ نویسی مدام داشت....و من هم از سال 88 به صورت جدی و تقریبا بدون وقفه می نوشتم....طوری بود که از درز دیوار گرفته تا مراودات اجتماعی و.... همگی شان برایم یک سوژه نابی بودند که تا شب آنها را در سرم می پروراندم و بعد ثبت شان می کردم..... خیلی مهم نیست که چه اتفاقی افتاد که از فروردین ماه دلم به نوشتن نرفت و چه شد که هر بار هم که میخواستم مجددا شروع کنم....جانم به لب می آمد برای پیاده کردن دو کلمه پشت سر هم..... دیگر با دیدن خیارهای درختی به آن فکر نمی کردم که آدم ها مثل خیارهای درختی اند و ظاهرشان زیبا و درونشان بی مزه و حال بهم زن.....دیگر با خالی شدن بادکنک بچه ها یاد سقوط آدم ها و کلی صغری کبری چیدن نمی افتادم....دیگر آدم ها، دنیا و... را به مصنوعاتی که در ظاهر هیچ ارتباطی بهم ندارند، مرتبط نمی کردم...
شده بودم مثل زنی که بعد از زایمانش دیگر به خود و ظاهرش نمی رسد.... به مردی که بعد از ازدواجش دیگر به نوع لباس پوشیدنش اهمیت نمی دهد... مثل زندگی آدمی که از مطب دکتر بیرون می آید و تنها انگیزه اش برای ادامه زندگی اش،نداشتن یک عکس برای اعلامیه ترحیم ش است.... چند وقتی میشه که با خودم فکر می کنم....باید مقداری به خودم برسم....باید شروع کنم به نوشتن....قلم زدن....که نه اینست که دل به نوشتن آرام میگیرد؟....نه اینست که هرچند تو آدم صحبت نیستی، اما حالت با نوشتن خوب می شود؟.....نه اینست که دلت برای آن عینک مخصوص وبلاگ نویسان که هر چیزی را چون سوژه ای میبینند تنگ شده است.....هرچند وقتش را نداشته باشی....هرچند حوصله اش هم مثل سابق نباشد.... اما باید شروع کرد و نوشت.... دیگر نه برای آن دویست و اندی آدمی که در وبلاگ قبلی ام می آمدند و میخواندند....ابتدا برای خودت...و بعدتر دوستان جدیدی که یحتمل به تو اضافه خواهند شد....چه اینکه هیچ وقت نوشته هایت را برای غیر از دلت نمی نوشتی....و انزوا و گمنامی را بیشتر دوست داشتی....
پ ن: به مرور بعضی از پست های وبلاگ قبلی را منتقل می کنم....هر چند اینجا صفای بلاگفا را ندارد....اما می شود به آن اعتماد کرد....
  • حسین طاهری

نظرات  (۱۰)

  • زنان سرزمین من
  • خیلی هم عالی...

    سلام
    واقعا برادر من این چه عکسیه رفتی گذاشتی واسه وبلاگتون
    نه با آموزه های دین می خونه که گفته همیشه لبخند به چهره داشته باشید نه با عکس هاس قبلتون.
    از بس انرژی بد داره این عکس آدم حس بدی بهش دست می ده....خب اصلا عکس نذارید چرا اینقدر حالت دعوایی!؟

    پاسخ:
    ﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﺗﺮ ﻭ ﮔﻪ ﺩﺭ ﻣﮋﻩ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ
    ﻫﻤﭽﻮ ﺍﺷﮏِ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ، ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﺩﻭﺷﯿﻢ ﻣﺎ...

    دست به کار شو برادر
    بسه این همه ننوشتن
    پاسخ:
    هوای حوصله ابریست فعلا....
  • انشاا... انسان
  • سلام
    خوش به حال ما خوانندگان خاموشت...

    پاسخ:
    و علیکم...
    اینجا صفای بلاگفا را ندارد... واقعاً 
    منم بلاگ ثبت کردم اما دستم به نوشتن نمیره
    به همه چیز نگاه می کنم و میگم خب که چی؟ 
    سوژه معنی نداره دیگه 
    سلام
    خیلی خوشحالم که میخواهید دوباره بنویسید..
    انشاالله که موفق باشید
    بسیار عالی...
    خدا قوت...

    مثل قبل در my favotites جای گرفتید...
    سلام. :)
    شایدم این نوشتن گاهی مسئولیت میشه... و آدم باید خودشو از هر بندی رها کنه. مثلن یهو به سرش بزنه و وبلاگشو پاک کنه ... کاری رو شروع کنه که فک نمیکرد انجام بده... و بعد ببینه که اصن سخت نبود. و این زندگی همینطوری ادامه پیدا میکنه و اصن عین خیالش نیس ما آدما از چی میترسیم و ایا چیزایی که میترسیم به سرمون میاد یا نه. کلن ادامه پیدا میکنه.
    بنویسید مشتاقیم برای خواندن :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی